یادداشت رئیس هیئت مدیره عرشگستر در روزنامه دنیای اقتصاد
نسیم توکل، عضو اتاق بازرگانی تهران
در سالهای اخیر که تلاش کردم فعالیتهای خود را در جامعه مدنی و تشکلی افزایش دهم با بسیاری از انجمنها و سمنها همکاری جدی داشتم. در واقع، به دنبال درک ساختار و فضای موجود در این نهادها بودم. اکنون به عنوان فردی که حضوری اندک در جوامع فوق داشته قصد دارم تجربیات خود را به اشتراک بگذارم و سوالاتی را با فعالان مدنی و صنفی مطرح کنم.
مطالبهگری یا مقابلهگری؟
اشتراک و همفکری در تشکلها، اصناف، انجمنهای صنفی و سمنها به من کارکرد و چرایی تشکیل آنها را آموخت. دریافتم که تشکلهای اتاق بازرگانی با هدف قرار گرفتن به عنوان بازوی مشورتی دولت و دیگر تصمیمگیرندگان مهم در امور اقتصادی، تشکیل شدهاند.
اصناف مجوزهای مربوط به کسبوکار را صادر میکنند و انجمنهای صنفی کارگری و کارفرمایی به منظور دفاع از حقوق اعضای صنفی خود به وجود آمدهاند تا به سهم خود نقش مشورتی ایفا کنند. از سوی دیگر، سمنها که از نامشان نیز پیداست برای ترویج امور داوطلبانه و عمومی ایجاد شدند. اما، با توجه به کمبود نظارت بر این نهادها آنقدر دست آنها باز شده که از دور به نظر میرسد همه آنها مشغول انجام امور موازی با یکدیگرند. در حالی که وقت و انرژی فراوانی برای متمایز نشان دادن و منحصر بودن فعالیت خود صرف میکنند. همچنین نیروی انسانی و سرمایه فراوانی که در برخی از آنها متمرکز شده را نباید از یاد برد.
در واقع، انرژی مطالبهگری این تشکلها به جای آنکه در برابر دولت یکدست شده و خواستهها را اعلام کند به مقابلهگری و در برابر هم ایستادن بدل شده است.با تمام ایرادهایی که به آییننامهها، ساختارهای مدیریتی و انسجام عمل تشکلهای اتاق بازرگانی وارد میدانم، اما نهایتا از میان تمامی انجمنهای صنفی، تشکلها و اتحادیهها؛ اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی را برای فعالیت بیشتر و مطالبهگری انتخاب کردم. دلایل این انتخاب سیستممحوری، فرآیندمحوری، همافزایی موثر، تأثیرگذار بودن نتایج علمی و پژوهشی دقیق و امکان ارتقای فردی بودند. به هر حال، در ساختار اتاقهای بازرگانی به عنوان تشکل تشکلها نظارت بهتری بر عملکرد انجمنها و کمیسیونها وجود دارد و با تمام ضعفها و انتقاداتی که هست ساماندهی بهتر و منضبطتری بر این بخش حاکم است.
فعالیت تشکلی با هدف نفع شخصی
با این حال، نباید از یاد برد که برای فعالیت در جوامع مدنی و تشکلها لازم است تکلیفمان با خودمان روشن باشد. افراد برای اهداف و دلایل مختلفی در انجمنها و گروههای مختلف عضو میشوند.حتی بسیار دیدهام برخی افراد شغل خاصی نداشتند! به عبارت دیگر، شغل و پیشه آنها عضویت در همان انجمن و ریاست یا قبول مسوولیت در همان محدوده بوده است. یعنی یک شرکت یا موسسه برای عضویت در آن تشکل یا نهاد مدنی نیاز بوده که ثبت کردهاند اما آن شرکت هیچ گونه فعالیت خاصی نداشته و کاملا تشریفاتی است! اگرچه، عمده درآمد و ارتزاق آنها به واسطه حضور در انجمن، گفتوگوها و ارتباطات شکل گرفته در آنجا، بسترهایی که حضور در تشکلها ارائه میدهد و مجموعا پروژههایی است که از آن سمت میآیند. عملا این فعالیت به شغل اصلی افراد تبدیل میشود و این شبکهسازیها برای برخی رانت ایجاد میکند.
دسته دیگری صرفا با هدف به دست آوردن رانت به جوامع وارد میشوند. به این دلیل که احساس میکنند برای ارتباط و دریافت خدمات از بخش دولتی به عنوان بخش خصوصی توانایی آن را ندارند. در حالی که با دریافت یک کارت عضویت و عنوان تشکل صنفی یا انجمن به راحتی این ارتباطات را شکل میدهند و به اهداف خود میرسند. آنگاه وقتی با دولت پای یک میز مینشینند به جای مطرح کردن خواستههای صنفی و مطالبات صنعت، خواستههای شخصی را بیان میکنند.
به هر حال، تکلیف این افراد و اهدافشان مشخص است اما نباید از یاد برد که اعضای تشکل این افراد را انتخاب میکنند. اگر اعتقاد داریم مسیر این افراد غلط و نادرست است برای دوره چهارساله بعدی آنها را انتخاب نکنیم. به بیان دیگر، اگر رأی دادیم فردا اعلام نکنیم که این افراد مشکل داشتند و چرا مثلا در جایگاه مدیریتی حضور دارند. هر چند آن دسته دیگر همیشه رأی میآورند و در انجمنها حضور فعال دارند. بهشخصه بسیار دیدهام که افراد در هنگام انتخاباتها و رأی دادن بیتفاوت هستند و پس از مدتی به معترض تبدیل میشوند. همچنین باید اشاره کرد که در اثنای برخی انتخاباتها در تشکلها ماجرا طوری پیش میرود که اعضا آنچنان تأثیرگذار نباشند و روند تشکیل هیات مدیرهها یا نفرات اصلی به شکلی مهندسی میشود که در بعضی تشکلها پدرخواندههایی به وجود آمدهاند.
فعالان صنفی مفید در آتش سوداگران
دستهای دیگر هم داریم که به دنبال رانت مولد جذب انجمنها و تشکلها شدهاند. با این هدف که ارتباطات موثر به دست آورند و کسبوکار خود را ارتقا دهند. این افراد با تفکر مثبتی به گروهها وارد میشوند. این افراد به دنبال بهرهگیری از تیتر و عنوان انجمن نیستند بلکه دنبال تبدیل مطالبات شخصی به مطالبات جمعی هستند تا از این طریق بتوانند علاوه بر خود به دیگران که در حال صرف انرژی و وقت در آن تشکل هستند، نفع برسانند. این افراد دلسوز که تعداد بسیار کمی در هر تشکل دارند هنگام ورود از خود میپرسند ما قرار است برای این انجمن چه کنیم!؟ نه اینکه این انجمن برای ما چه میکند! در واقع، بیشتر فشار انجام کار در تشکلها روی دوش این افراد است و امور زیادی بدون حضور آنان به اصطلاح روی زمین خواهد ماند.
برای افرادی که به دنبال حضور در هیاتمدیره یا ریاست کمیسیونها هستند، میتوان توصیه کرد که به تجربه موفق دیگر انجمنها نگاه کنند. بیشتر تشکلهای موفق دبیرخانههای فعال و علمی دارند و از حضور دبیر اجرایی موفق بهره میبرند. این دبیرخانهها هستند که مصوبات کمیسیونها را اجرایی میکند بنابراین بار اجرایی از دوش هیات مدیره برداشته میشود.
ذکر این نکته ضروری است که افراد فعال در یک جامعه مدنی و تشکل در حالت طبیعی نباید از آن حقوقی دریافت کنند. فعالان صنفی با هدف ارتقای جامعه مدنی و تلاش در جهت تقویت بدنه نهادهای اقتصادی در این مسیر گام گذاشتهاند و از راه کسبوکار خود ارتزاق میکنند. با این همه، متأسفانه تشکلهایی داریم که به حیاط خلوت برخی افراد تبدیل شده و اصلا دفتر کار تجاری خود را به ساختمان آن نهاد مدنی منتقل کردهاند. کسی هم به آنها کاری ندارد و سال تا سال برنامه و خبری از آنها نمیشنویم.
در مقابل، انسانهای شریف و متعهدی در دیگر انجمنها هستند که با وجود مشغلههای فراوان در کسبوکار خود مدام در حال تلاش برای ارتقای انجمن هستند و در نهایت شاهدیم که مطالبات صنعت به صورت جدی دنبال و برطرف میشوند. در واقع، این افراد رهبران موفقی در کسبوکار خود هستند که میتوانند صنعتشان را نیز به درستی هدایت کنند.
حرف آخر…
با این همه، افراد بسیار انگشتشماری را دیدهام که هم کسبوکار شخصی موفقی دارند و هم انجمنهای موفقی را اداره میکنند و برای زندگی خود نیز وقت کافی در اختیارشان هست. در واقع، به صورت مداوم آنها را در جلسات نهادهای مدنی میبینیم و وقتی دقیق میشویم هم درمییابیم که در جریان جزئیترین امور شرکت خود نیز هستند.
همواره سوال میشود که آنها چطور میتوانند حضور فعال مثلا در اتاق بازرگانی داشته باشند، مشتریان بزرگ خود را حفظ و قراردادهای جدید نیز منعقد کنند. پاسخ اینجاست که این مدیران مشاوران و تحلیلگران بسیار پیگیر، پخته و کارآزمودهای را در کنار خود دارند که مغز متفکر کسبوکارشان هستند. این نخبگان فکری در تمامی امور و فعالیتها چند قدم جلوتر از مدیران اصلی حرکت میکنند و همیشه راهکارها، جزئیات و دادههای حیاتی مورد نیاز را مییابند و در اختیار آنان قرار میدهند.
این نکته مهم عامل اصلی موفقیت مدیرانی است که هوش و نبوغ خود را صرف یافتن افراد درست و متخصص کردهاند و با بهره جستن از این روش توانستهاند علاوه بر حضور فعال در جامعه مدنی و برطرف ساختن مشکلات فعالان صنفی و اقتصادی کسبوکار شخصی موفقی نیز داشته باشند و موتور محرک آن لحظهای از کار نیفتد. باید از آنها به درستی الگوبرداری شود و از تجربیات آنها در مسیر مدیریت بهره ببریم.